همه ی وجود...

دو شنبه 3 آذر 1393
ن : سارا

همه ی وجود...

من شیفته ی او شدم

لحظاتی که با او بودم،جانم در حالِ سجود بود.

تب داشتم،می سوختم،اما سوختنی لذت بخش.

در آن لحظات با روح زمین و زمان در ارتباط بودم.

گیجیِِ خاصی داشتم .رنگ بود،نور بود،مرا...صدایی که همه ی

وجودم را فراگرفته بود.

صدایی آسمانی که همه جا را رنگین کرده بود.

در آن لحظات ،من تکیه گاه آفرینش را به خوبی می دیدم

و محرابش را به وضوح تماشا می کردم.

**((سوما حبیب زاده))**



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ادبی و آدرس sarauok.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.